ღ♥ღ... درد دوری ...ღ♥ღ

♥...در دوری لذتی هست که در با هم بودن نیست، چون در باهم بودن ترس از فراق هست و در دوری شوق دیدار...♥

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار...

خسته ام، یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:31 توسط ✖ یگانه ✖| |

برایش نوشتم: " به امید فردای بهتر واسه هردومون "

2 هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!

بعدها فهمیدم آن روز " الف " فردا را یادم رفته بود...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:26 توسط ✖ یگانه ✖| |

زندگی تمامش خطای دید است!

من تو را میبینم

و تو مرا نمیبینی...!

جالبه نه؟؟

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:20 توسط ✖ یگانه ✖| |

نمیدونم،میدونی یا نه؟

لحظه ی تولد من به همان ثانیه ای برمیگردد

که تو برای اولین بار به من بگی:

" دوستت دارم "

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:18 توسط ✖ یگانه ✖| |

دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفا تر است!

دست هایت را میگیرند،

گرفتار عادت که شدی،

همان دست ها را برایت تکان میدهند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:15 توسط ✖ یگانه ✖| |

هیچکس نفهمید که زلیخا مرد بود. میدانی چرا؟

چون مردانگی میخواهد ایستاده پای کسی که مدام تو را پس می زند!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:12 توسط ✖ یگانه ✖| |

 این روزها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم!

تا از خودم  Copy  بگیرم و کنار خودم  Paste  کنم...

شاید از این تنهایی خلاص شوم...!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:9 توسط ✖ یگانه ✖| |

روزی که متولد شدم صدایی به گوشم طنین انداز شد و گفت:

از این پس با تو خواهم بود.

از او پرسیدم کیستی:

گفت: غم.

خیال کردم غم عروسکی خواهد بود و بعدها با او بازی خواهم کرد.

اما وقتی به خودم آمدم دیدم عروسکی هستم در دست غم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:1 توسط ✖ یگانه ✖| |

بدترین شکل دلتنگی برای کسی این است 

که در کنارش باشی و بدانی هرگز به او نخواهی رسید...

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:58 توسط ✖ یگانه ✖| |

خاطره یعنی: یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:56 توسط ✖ یگانه ✖| |

نمیدانم "دوستت دارم" چه واژه ای است 

که هرچه میگویی عاشق تر میشوی

و هر که می شنود... مغرورتر...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:51 توسط ✖ یگانه ✖| |

ای کاش نقشه سرزمینم به جای گربه شبیه سگ بود...!

تا مردمش به جای این همه خیانت کمی باوفا بودند!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:49 توسط ✖ یگانه ✖| |

تنهایی وقتی سخته که بدونی:

اونی که تنهات گذاشت، تنها نیست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:46 توسط ✖ یگانه ✖| |

" شیشه" باش!

اما به همه بگو از "سنگم" !

مردم این زمانه فقط دنبال شکستنند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:45 توسط ✖ یگانه ✖| |

آشتی کن تو با خودت من هم قهر می کنم تا مرگ...

روی تابوت چوبی ام بنویس:

مرده دل ها عزا نمی خواهند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:43 توسط ✖ یگانه ✖| |

درد دارد...

وقتی میرود...

و همه میگویند: دوستت نداشت

و تو نمی توانی ثابت کنی که هر شب با "دوستت دارم" هایش خوابت میکرد!

نوشتـﮧ شده در ساعت 5:16 توسط ✖ یگانه ✖| |

پیچک میشوم وحشی!!

می پیچم به پروپای ثانیه هایت

تا حتی نتوانی آنی بی من " بودن " را زندگی کنی...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 4:41 توسط ✖ یگانه ✖| |

باران نبار...!

نبار لعنتی...!

یارم با دیگری بیرون است سرما میخورد...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:35 توسط ✖ یگانه ✖| |

آهای کافه چی!

سیگارها

مشروب ها

و

ورق ها را بیاور

و هرزه ها را دور میز جمع کن

شاید غیرتی شد و برگشت...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:25 توسط ✖ یگانه ✖| |

پیک آخرو میبرم به سلامتی خدا،

که تمومه آرزوهامو دونه به دونه جلوی چشمام پر پر کرد،

تا عظمتش رو نشونم بده...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:23 توسط ✖ یگانه ✖| |

" جاده" چقدر بی رحم و طولانی میشود،

وقتی میفهمد کسی در مسیر تنهاییست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:22 توسط ✖ یگانه ✖| |

دست به صورتم نزن!

میترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره ام دارم!

و بعد سیل اشک هایم تو را با خود ببرد

و باز من بمانم و تنهایی...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:20 توسط ✖ یگانه ✖| |

( نوشتم دوستت دارم، پرانتز را نبستم

بگذار این حقیقت تا ابد جریان یابد.

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:19 توسط ✖ یگانه ✖| |

اینجا زمین، عصر آدم های بی احساس است.

خوب باشی بد تفسیرت میکنند،

بد باشی مریض میدانند،

حق انتخاب را خودشان خریده اند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:17 توسط ✖ یگانه ✖| |

قانعم...

تو قسمت من نبودی...

مال مردم بودی...

قربان دلم که مال مردم خور نیست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:13 توسط ✖ یگانه ✖| |

خدایا...!

ایوب را به زمین بفرست...

میخواهم از صبر برایش بگویم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:7 توسط ✖ یگانه ✖| |

به دنبال ویلچری هستم برای روزگار!

ظاهرا پایی برای راه آمدن با من ندارد...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:5 توسط ✖ یگانه ✖| |

حالم از کلمه ی "عزیزم" و "عشقم" به هم میخوره...

من رو همون "ببین" صدا کن،

بی ریایی شرف دارد به ریاکاری...!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:1 توسط ✖ یگانه ✖| |

کاش میشد تو رو  CUT  کرد

و کنار خودم  Paste  کرد...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:55 توسط ✖ یگانه ✖| |

دریا باش!

تا هر کس لایق توست با تو آرام گیرد

و هر کس لایقت نیست در تو غرق شود!

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:53 توسط ✖ یگانه ✖| |

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم

نسل خوابیدن با sms

نسل درد و دل با غریبه های مجازی

نسل غیرت روی خواهر و روشنفکری روی دختر همسایه

نسل پول ماهانه روی VPN

نسل عکس های برهنه بازیگران

نسل جمله های کوروش و شریعتی

نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس

نسل استرس های کنکور و سکته های خاموش

نسل تنهایی ، نسل سوخته

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم

مدام بگوییم: یادش بخیر! دنیای ما هم اینجوری بود...!!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:42 توسط ✖ یگانه ✖| |

به سلامتی مگس که یادمون داد:

زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت!

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:37 توسط ✖ یگانه ✖| |

چه حس بدیه...!

اینکه مدام خودتو به دیگری یادآوری کنی تا فراموشت نکنه...!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:34 توسط ✖ یگانه ✖| |

آدمیزاد بی غذا 2 ماه دوام میاورد،

بی آب 2 هفته،

بی هوا چند دقیقه،

بی وجدان خیلی... 

متاسفانه خیلی...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:15 توسط ✖ یگانه ✖| |

گفت: به درد هم نمیخوریم...!

اما او هرگز نفهمید من او را برای دردهایم نمی خواستم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 2:4 توسط ✖ یگانه ✖| |

با فکر کردن به هر الاغی ذهن خود را باغ وحش نکنید!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:59 توسط ✖ یگانه ✖| |

تو که نباشی بهشت هم برود به جهنم!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:50 توسط ✖ یگانه ✖| |

چرا میگویند: "ها" نشانه ی جمع است؟

تن را با "ها" جمع کنی

خودت میمانی و خودت!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:48 توسط ✖ یگانه ✖| |

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه؟؟

اینکه هر کاری که در توانت هست براش انجام بدی بعد برگرده بگه:

مگه من ازت خواستم؟؟!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:46 توسط ✖ یگانه ✖| |

انقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم

که میترسم هر گاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:44 توسط ✖ یگانه ✖| |

آدما مثل عکس میمونن!

زیاد بزرگشون کنی 

کیفیتشون میاد پایین!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:42 توسط ✖ یگانه ✖| |

انگار حرف "ر" همیشه اضافه است!

به هر کس گفتم درکم کن، دکم کرد!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:40 توسط ✖ یگانه ✖| |

می خواهم یادت را طلاق دهم ولی چکار کنم

که از پس مهریه ی سنگین خاطراتت بر نمیایم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 1:38 توسط ✖ یگانه ✖| |

محبت، مثل مشروب خوردن میمونه...

وقتی کم میدی، طرف میخوره و حالشو میبره...!

وقتی زیاد از حد میشه، طرف بالا میاره، اونم رو خودت...!!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 10:0 توسط ✖ یگانه ✖| |

دلتنگی دردیه که روز و شب نمیشناسه،

شرمنده که بدموقع دلتنگت شدم !

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:59 توسط ✖ یگانه ✖| |

زندگی  

کاروانیست زودگذر

خرابه ای ناپایدار

تابلویی زیبا و فریب دهنده

میسوزد و میسازد و هیچ چیز در آن رنگ حقیقت ندارد

جزء...

"دوست داشتن" !

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:56 توسط ✖ یگانه ✖| |

یه وقتایی یه کسایی رو تو زندگیمون راه میدیم،

که ننه باباشون به زور تو خونه راشون میدن...!!

عاره!!!!!!!!!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:54 توسط ✖ یگانه ✖| |

حقیقت دارد !

کافی است چمدان هایت را ببندی همه برای از یاد بردنت!

آنکه بیشتر دوستت می دارد، زودتر...

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:49 توسط ✖ یگانه ✖| |

چند روزیست قلیانم دلم را می زند!

میلی ندارم به آن...

اما بی انصافیست!

آنطور که ترکم کردند، ترکش کنم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:47 توسط ✖ یگانه ✖| |

همیشه درست می گویم...

اما نمیدانم...

چرا حق با دیگران است...!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:46 توسط ✖ یگانه ✖| |

طراحے: شـب هـاـے بـارانے